همه چی از سال 1395 شروع شد!
درست همون لحظه‌ای که تصمیم گرفتم رویاهامو زندگی کنم و کاری رو شروع کنم که عاشقشم، مسیر من روشن شد.
از همون بچگی، وقتی هنوز خودم تو مدرسه بودم، با ذوق به دوستام ریاضی و علوم یاد می‌دادم. واقعاً از این کار لذت می‌بردم و با خودم می‌گفتم: "یعنی میشه یه روز واقعاً معلم بشم؟"
تا اینکه بالاخره تو سال ۱۳۹۵، رسماً وارد دنیای معلمی شدم. اولین تجربه رسمی‌م تو دبیرستان نبی‌اکرم (ص) منطقه ۸ بود، جایی که با بچه‌های پایه هفتم یه کلاس برگزار کردم.
اون‌قدر به کارم علاقه داشتم که شب‌ها قبل از کلاس، حتماً پاورپوینت می‌ساختم و چندین بار تمرینش می‌کردم.
برای من تدریس فقط یک شغل نبود؛ یه عشق بود، یه رؤیای واقعی که بالاخره بهش رسیدم.
(عکس مربوط به اردوی شبانه روزی قم هست.)
درست همون لحظه‌ای که تصمیم گرفتم رویاهامو زندگی کنم و کاری رو شروع کنم که عاشقشم، مسیر من روشن شد.
از همون بچگی، وقتی هنوز خودم تو مدرسه بودم، با ذوق به دوستام ریاضی و علوم یاد می‌دادم. واقعاً از این کار لذت می‌بردم و با خودم می‌گفتم: "یعنی میشه یه روز واقعاً معلم بشم؟"
تا اینکه بالاخره تو سال ۱۳۹۵، رسماً وارد دنیای معلمی شدم. اولین تجربه رسمی‌م تو دبیرستان نبی‌اکرم (ص) منطقه ۸ بود، جایی که با بچه‌های پایه هفتم یه کلاس برگزار کردم.
اون‌قدر به کارم علاقه داشتم که شب‌ها قبل از کلاس، حتماً پاورپوینت می‌ساختم و چندین بار تمرینش می‌کردم.
برای من تدریس فقط یک شغل نبود؛ یه عشق بود، یه رؤیای واقعی که بالاخره بهش رسیدم.
(عکس مربوط به اردوی شبانه روزی قم هست.)
ورود رسمی به حیطه مشاوره؛
از همون اول می‌دونستم که فقط معلم بودن برام کافی نیست.
دلم می‌خواست توی مسیر آموزشی، تأثیرگذارترین نقش رو ایفا کنم… و برای همین، خودم رو برای مشاور شدن آماده کرده بودم.
هرچند از ابتدا هدفم همین بود، اما فرصت مناسبش هنوز پیش نیومده بود.
تو تدریس، تونسته بودم خودم رو ثابت کنم، اما هنوز جای خالی «مشاوره» رو توی مسیر حرفهایم حس می‌کردم.
تا اینکه بالاخره یه روز همکارای عزیزم بهم اعتماد کردند و پیشنهاد مسئولیت پایه نهم دبیرستان نبی‌اکرم (ص) رو بهم دادند.
اون لحظه، نقطه شروع مشاوره رسمی من بود؛ جایی که با تمام وجود، انرژی و تجربه‌م رو پای کار گذاشتم تا بهترین خودم باشم…
و مهم‌تر از اون: تأثیرگذار باشم.
(صحبت من در اولین جلسه اولیا دانش آموزان پایه نهم)
از همون اول می‌دونستم که فقط معلم بودن برام کافی نیست.
دلم می‌خواست توی مسیر آموزشی، تأثیرگذارترین نقش رو ایفا کنم… و برای همین، خودم رو برای مشاور شدن آماده کرده بودم.
هرچند از ابتدا هدفم همین بود، اما فرصت مناسبش هنوز پیش نیومده بود.
تو تدریس، تونسته بودم خودم رو ثابت کنم، اما هنوز جای خالی «مشاوره» رو توی مسیر حرفهایم حس می‌کردم.
تا اینکه بالاخره یه روز همکارای عزیزم بهم اعتماد کردند و پیشنهاد مسئولیت پایه نهم دبیرستان نبی‌اکرم (ص) رو بهم دادند.
اون لحظه، نقطه شروع مشاوره رسمی من بود؛ جایی که با تمام وجود، انرژی و تجربه‌م رو پای کار گذاشتم تا بهترین خودم باشم…
و مهم‌تر از اون: تأثیرگذار باشم.
(صحبت من در اولین جلسه اولیا دانش آموزان پایه نهم)
ورود به دوره دوم متوسطه؛
بعد از گذشت سه سال مشاوره در پایه نهم، یه چیزی تو ذهنم مدام زمزمه می‌کرد:
«قراره هنوز تجربه‌های بزرگ‌تری داشته باشم…»
واقعیت اینه که همیشه حس می‌کردم به پایه‌های پایین‌تر بیشتر توجه میشه، ولی دانش‌آموزای پایه‌های بالاتر، مخصوصاً تو مسیر مهمی مثل کنکور، انگار یه‌جورایی تنها رها می‌شن.
همین دغدغه باعث شد وقتی تو یکی از روزای تابستون، یکی از اساتید قدیمی بهم زنگ زد و پیشنهاد مشاوره پایه یازدهم دبیرستان مطرح پیام غدیر (منطقه ۱۴) رو داد، با تمام وجودم بپذیرم.
می‌دونستم دارم وارد یه چالش جدی می‌شم...
اما این تازه اول راه بود. چون ورود من به مقطع متوسطه دوم، فصل جدیدی از مسیر حرفهایم رو باز کرد.
توی این مسیر، کلی چیز یاد گرفتم؛
از همکاری با معلمای فوق‌العاده گرفته تا آشنایی با دانش‌آموزایی که حالا هر کدومشون دارن تو یکی از دانشگاه‌های خوب این کشور، تحصیلات تکمیلی‌شون رو به سرانجام می‌رسونن.
و من؟
با افتخار بهشون نگاه می‌کنم و هر بار با خودم می‌گم:
«ارزشش رو داشت…»
(اردوی اصفهان پایه یازدهم دبیرستان پیام غدیر )
بعد از گذشت سه سال مشاوره در پایه نهم، یه چیزی تو ذهنم مدام زمزمه می‌کرد:
«قراره هنوز تجربه‌های بزرگ‌تری داشته باشم…»
واقعیت اینه که همیشه حس می‌کردم به پایه‌های پایین‌تر بیشتر توجه میشه، ولی دانش‌آموزای پایه‌های بالاتر، مخصوصاً تو مسیر مهمی مثل کنکور، انگار یه‌جورایی تنها رها می‌شن.
همین دغدغه باعث شد وقتی تو یکی از روزای تابستون، یکی از اساتید قدیمی بهم زنگ زد و پیشنهاد مشاوره پایه یازدهم دبیرستان مطرح پیام غدیر (منطقه ۱۴) رو داد، با تمام وجودم بپذیرم.
می‌دونستم دارم وارد یه چالش جدی می‌شم...
اما این تازه اول راه بود. چون ورود من به مقطع متوسطه دوم، فصل جدیدی از مسیر حرفهایم رو باز کرد.
توی این مسیر، کلی چیز یاد گرفتم؛
از همکاری با معلمای فوق‌العاده گرفته تا آشنایی با دانش‌آموزایی که حالا هر کدومشون دارن تو یکی از دانشگاه‌های خوب این کشور، تحصیلات تکمیلی‌شون رو به سرانجام می‌رسونن.
و من؟
با افتخار بهشون نگاه می‌کنم و هر بار با خودم می‌گم:
«ارزشش رو داشت…»
(اردوی اصفهان پایه یازدهم دبیرستان پیام غدیر )
پیش به سوی تیزهوشان!
من؛ یعنی امیرحسن تورنه،
کم‌کم حس کردم که مشاوره، فقط یک مسئولیت نیست؛
انگار با پوست و استخونم عجین شده بود… و واقعاً از ته دل ازش لذت می‌بردم.
چرا؟ چون وقتی نتیجه تلاش‌هات رو توی پیشرفت بچه‌ها می‌بینی، وقتی می‌فهمی که واقعاً تأثیر گذاشتی…
اون موقع‌ست که یه حس عمیق از آرامش، مفید بودن و رضایت درونت شکل می‌گیره.
زمان گذشت تا اینکه با یه مجموعه فوق‌العاده آشنا شدم.
شاید از بیرون فقط یه موسسه باشه، ولی برای من، کم‌کم شد مثل خانواده.
واقعاً نمی‌تونم توصیفش کنم؛ هر چی بگم کم گفتم.
امیدوارم اونم منو همون‌قدر که من دوستش دارم، دوست داشته باشه...
بعد از دعوت به مصاحبه، همکاری رسمی من با موسسه تیزهوشان علامه حلی شروع شد؛
و این، یه تجربه جدید و بی‌نهایت ارزشمند بود.
اینجا با دانش‌آموزایی مواجه شدم که با تمام وجودشون برای رسیدن به هدف‌هاشون می‌جنگیدن.
اصلاً چیزی به اسم خستگی براشون معنا نداشت!
و من...
باعث افتخارمه که بخشی از مسیر این بچه‌های فوق‌العاده باشم.
(همایش مشاوره ویژه دانش آموزان و خانواده بزرگ علامه حلی )
من؛ یعنی امیرحسن تورنه،
کم‌کم حس کردم که مشاوره، فقط یک مسئولیت نیست؛
انگار با پوست و استخونم عجین شده بود… و واقعاً از ته دل ازش لذت می‌بردم.
چرا؟ چون وقتی نتیجه تلاش‌هات رو توی پیشرفت بچه‌ها می‌بینی، وقتی می‌فهمی که واقعاً تأثیر گذاشتی…
اون موقع‌ست که یه حس عمیق از آرامش، مفید بودن و رضایت درونت شکل می‌گیره.
زمان گذشت تا اینکه با یه مجموعه فوق‌العاده آشنا شدم.
شاید از بیرون فقط یه موسسه باشه، ولی برای من، کم‌کم شد مثل خانواده.
واقعاً نمی‌تونم توصیفش کنم؛ هر چی بگم کم گفتم.
امیدوارم اونم منو همون‌قدر که من دوستش دارم، دوست داشته باشه...
بعد از دعوت به مصاحبه، همکاری رسمی من با موسسه تیزهوشان علامه حلی شروع شد؛
و این، یه تجربه جدید و بی‌نهایت ارزشمند بود.
اینجا با دانش‌آموزایی مواجه شدم که با تمام وجودشون برای رسیدن به هدف‌هاشون می‌جنگیدن.
اصلاً چیزی به اسم خستگی براشون معنا نداشت!
و من...
باعث افتخارمه که بخشی از مسیر این بچه‌های فوق‌العاده باشم.
(همایش مشاوره ویژه دانش آموزان و خانواده بزرگ علامه حلی )
من امیرحسن تورنه هستم!
درباره ما
لینک‌ها
عنوان مد نظر شما
دسترسی سریع
تغییر کلمه عبور
تغییر کلمه عبور
حساب کاربری من
سفارشات
مشاهده سفارش
سبد خرید